×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

اخبار سایت

false
false
true
برگزاری سومین شب شعر غدیر در کانون سردفتران و دفتریاران خراسان رضوی

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی کانون سردفتران و دفتریاران، سومین شب شعر غدیر در سالن همایش‌های کانون خراسان رضوی به مناسبت عید غدیر خم به همت کمیته فرهنگی ورزشی و کمیته بانوان برگزار شد. در این مراسم ۱۰ شاعر سردفتر و دفتریار و پنج تن از شعرای مطرح شهر مشهد حضور داشتند. همچنین به کلیه شرکت کنندگان دو جلد کتاب به همراه عیدی جمعی از سادات خانواده دفاتر اسناد رسمی مشهد تقدیم شد.

در انتها از کلیه شعرای میهمان با تقدیم کتب نفیس توسط کانون خراسان رضوی تقدیر و به سه نفر از شعرای برگزید هدایای ارزنده ای تقدیم شد.

«درد عشق»

می سرایم یک غزل در  هجر  تو لیلای خویش

می نویسم از فراقت از غم و غوغای خویش

دورم از هر قیل و قالی مستِ مستم هجر تو

همچو فوجی پرشرر بر سینه سرتاپای خویش

عاشقی دُردی کشم  پیوسته نازت می کشم

آتشی دارم به سینه از تو دل، آرای خویش

در فراقت روی  مَهوَش  گر  مُنقّش میشود

میرود روزم چو سالی ثانیه  یلدای خویش

جانم‌ از کف می رود میسوزم از هجران تو

تا به کی تاب آورم در خلوتم صهبای خویش

در  فراقت  ضجّه  کردم  همچو  یعقوب  نبی

گریه هایم شد ز ترس جاهلان نجوای خویش

سر به صحرا  گر  گذارم خورده ای نبود  مرا

شمه ای از مشق مجنون گفتم از تنهای خویش

ساقیا  پیمانه پرکن  لیله  القدر امشب است

تا بسازم من به جامی دولت و فردای خویش

باقری  گر  می سراید این غزل  در هجر تو

آرزویش وصل توست و نیل بر رویای خویش

شاعر: سعید باقری سردفتر ۲۷۷ مشهد
آدینه ۱۴۰۲/۴/۹ش

 

«کاتب بالعدل»

مصداق خاص عزت و علم و قلم ، سردفتر است
او در عدالت پیشه گی، تفسیر عدل حیدر است.

عدلی که دارد در قلم، در دفتر عدل و کرم.
تبیین قسط وارده در مکتب پیغمبر است.

هم کاتب و هم عادل است، هم حق نگار کامل است،
او در مقام عادلی نوشین روان دیگر است.

مرد عدالت پیشه است،اهل دل و اندیشه است .
چون مجری قانونی اندیشه های برتر است.

دنیایی از اندیشه است ،بر بی ستون هاتیشه است.
در عشق و قانون و عمل ؛ خود یکتنه یک لشکر است.

چونکه قلم گیرد به دست، گیرد به نیرو آنچه هست.
در راه ایمان و شرف ، آن سان که فوق باور است.

دریای علم و دانش است، کوهی ز حلم و بینش است.
در آسمان همدلی ، خورشید و ماه و اختر است.

در پیچ و خم های سند ، در بین خیر و شر و بد.
او رهنما و رهبر و حق محور و روشنگر است.

تایید امضا می کند،صدها گره وا می کند.
در جبهه ی علم و عمل ، تنها دفاع و سنگر است.

نور القضا و داور است ، یار و وکیل و یاور است.
او که حکیم و صادق است، سردفتر است سردفتر است.

#عرش
تقدیم به سردفتران اسناد رسمی
اسطوره های صبر و مسئولیت

مشهد مقدس ۱۳۹۶/۱۰/۵
شاعر: علیرضا شیرانی سردفتر ۱۲۳ مشهد

 

«غدیریه»

آنچه متن آیه ی ابلاغ بود.
بین انسان وخدا میثاق بود.

زین سبب آمد ز سوی حق خطاب.
کای نبی!…فارغ ز ترس و اضطراب.

امر ما را بر همه عالم رسان!
ما تو را ایمن نمودیم از بدان.

مسلمین را آشنا کن با ولیّ..
با غمِ عشق ولیِّّ ما علیّ«ع»

گر که کوتاهی کنی در این پیام.
امر دین گردد پیام ناتمام.

این پیام آمد، سپس تکرار شد.
قلب مولا«ص» از علی«ع» سرشار شد.

پیرو فرمان قران در غدیر..
مسلمین جمع و مهیّا شد سریر.

جلوه کرد در جایگه مِهر نبی«ص»..
در کنارش هم مه روی علی«ع».

مدح حق گفت و ستایش ها نمود.
جلوه های شوکت حق را ستود.

از نبوت گفت و از اصل معاد.
از اصول دین و شرح اعتقاد.

بعد از آن از جمعیّت اقرار خواست.
شد جواب:«امرِ نبی امر خداست.»

الرسول، اولی لنا من نفسنا.
ربُّنا ایضا”حَکَم،فی بیننا .

مستند مولا بدین اقرار کرد.
جمله ی خود را سپس تکرار کرد.

من انا مولی له،.. بعدی علی«ع» ..
صاحب امر است و مولا و ولی.

عادِ من عاداه و ایضا” ،ربنا..
والِ من والی حبیبی مرتضی.

هکذا صار الغدیر، یومٌ سعید..
یومُ مولانا علیً،یومُ عیدٍ.

عید مولانا محمد مصطفی.
عید مهر و عشق و ایمان و وفا.

عید توحید و ولایت، عید نور.
عید حبّ و عزّت و عید سرور.

زین سبب جشن ولایت شد به پا.
مسلمین بر رسم پیمان وفا.

خدمت مولا برای تهنیت..
می رسیدند در کمال معرفت.

با سرور و قصد قربت، با وضو..
می زدند دست وفا بر دست او«ع».

وارد پیمان حضرت می شدند.
ساکن حصن ولایت می شدند.

آن سه تن هم وارد پیمان شدند.
بار دیگر صاحب ایمان شدند.

بعدِ بستن هم شکستند عهد را.
عهد و پیمانی که بود عهد خدا.

عرشیا!..خارج شدی تو از مسیر.
بازگرد بر امرِ واقع در غدیر.

در غدیر وقتی که شد مولا«ع»امام
بر نبی «ص» آمد چنین وحی و پیام.

با امامت دین حق تکمیل شد.
دین کامل با علی تأویل شد.

زین سبب دین کامل و نعمت تمام.
شد به امر ایزد و نصب امام.

دشمن دین هم دگر مأیوس شد.
سهم او درد و غم و افسوس شد.

دین حق تا روز حق تحکیم شد.
بر همه نسل بشر تعمیم شد.

تا ابد دین خدا شد استوار.
ماندگار و پایدار و برقرار.

حُبِّ مولا«ع» شد نشان راه حق.
شیعه بودن کهکشان راه حق.

با ولایت دین حق، تعیین شد.
همچنین دنیا و دین، تضمین شد

اینچنین شد که مقدر شد غدیر..
اوج عرفان گردد و خیر کثیر.

معرفت هرکس که دارد از غدیر.
می شود ایمن ز انفاس شریر

عرش اگر جا مانده است از حق،ولی..
سرخوش است از عشق مولایش علی«ع».

شکر یزدان دارد و مدح حبیب.
مدح مولی و حبیب بی رقیب.

مدح آن که وصف او شد:«لا فتی…
غیر مولایم علیِّ «ع»مرتضی».

کشتی نوح است و درگاه نجات.
ضامن قسط است و ایمان و ثبات.

صاحب قدر است و قدرش بی حساب.
جامع وحی است و تفسیر کتاب.

جایگاهش عزت و قرب و رضا.
همتش تا رفعت عرش علا.

اینچنین شد که امیرالمؤمنین«ع»
شد امیر و حافظ و سلطان دین.

دین حق هم با علی«ع»شد ماندگار.
راه حق ایضا” ز نامش پایدار .

شاعر: علیرضا شیرانی سردفتر ۱۲۳ مشهد

۱۳۹۸/۶/۱۴
مشهد مقدس

 

ما همه مست و می باده مخمور توایم
گر به میخانه و مسجد شده مشکور توایم
دولت از نام تو داریم به آفاق زمان
زان سبب مفتخر و وافه و مسرور تو ایم
دام ها بر سر راه است تو بردار که ما
همه جانباز تو عاشق و امور توایم
تو خداوند نه ای خدا را صفتی
غرق دریای تو و شور تو و نور تو ایم
سببی ساز که ما پیرو پاکت باشیم
تا نگویند که ما وصله ناجور توایم
با تو اثبات امامت شده در روز غدیر
با وجود تو و اولاد تو مغرور تو ایم
خلقتت جمع صفات است به سلبی و ثبوت
ها علی بشر گفته و مسحور تو ایم
سخنت آتش تور است به سینای وجود
فخرمان باد که در آتش و در تور تو ایم
امشب از خم تو و ساغر کوثر مستیم
ما محبان تو و خادم پر شور تو ایم

 

«ساغری دوز»

در ازل از هستی عشق اَحد بر حُسن عید
منجلی شد از علی ،آیات رحمت چون حدید
حُسن جانش در نظر بود و ملائک در سجود
تا که از عرش مجیدش لن ترانی را شنید
با چنین روحی پشیمان شد خدا از خَلق خلق
یا علی گفت و ازل خود صور محشر را دمید
یاسمین و سوسن و نسرین و یاس و نسترن
در نهان از گوشه ی ناب لبانش بوسه چید
از علی و از شهید و حجت قائم به حق
عین و شین و قاف، یعنی عشق حق آمد پدید
لا فتی الّا علی هفت آسمان را خیمه زد
ذوالفقار آمد برون رنگ از رخ عالم پرید
در خمار جام قربت بود جان عرش و فرش
عید خم را سرگشود، پیمانه ها را سر کشید
از خَم هر موی او میخانه ای آتش گرفت
اینچنین شیدایی از زلف سیه را کس ندید
جلوه ی ذاتش به عصمت،فیض بی حدش به حُسن
در خصایل پرده ی اوصاف احمد را درید
دست تقدیرش قضا و حکم و فرمانش قَدَر
در قضا و در قدر موسی و عیسایش، مرید
مشتری بودش ماه و انجم و مهر و سپهر
ناز خود را عرضه کرد و ناز عالم را خرید
یک نفس یارا مبادا بی علی باشد حیات
گلشن عالم حیاتی جز علی هرگز ندید
شاعر :حسین جوانشیر افشار
دفتریار

 

خدا می خواست تا هستی، رهین هست او باشد
مقدر کرد تا تقدیر ما در دست او باشد

درِ میخانه‌ها بسته‌ست، ساقی خواست تا عالم
همه از دست او گیرند جام و مست او باشند

اگر خالق به خلقت دست زد، میخواست تا هستی
طفیل هستی مولا و ناز شست او باشد

نبی دست علی را برد بالا، خواست از آن پس
امیرالمومنین، آقا و بالا دست او باشد
*
کسی لاجرعه مست از باده مولا نمیبینم
بنوش از خم که تشنه در دل دریا نمیبینم

نمیدانم جهان را قبضه کرده یا که مجنونم
که میگردم ولی غیر از رخ مولا نمی بینم

چنان در عشق بی پایان او غرقم که بی پروا
دل از ساحل بریدم من که جز دریا نمی بینم

طلسم “ماعرفنا” حق او، در دست حق باشد
علی حق است و حق با او و جز این را نمیبینم

امیر لو کشف، حبل المتین ،بی پرده می گوید:
“حجابی بین حق با خویشتن حتا نمیبینم

شه دین،شیر حق،صفدر،غضنفر،حیدر کرار
بغیر از او کسی ویرانگر اعدا نمیبینم

علی حبه جنه، قسیم النار و الجنه
وصی مصطفا جز مرتضا حقا نمیبینم

اشداء علی الکفار یعنی او به میدان است
عجب ! جز او کسی غمخوار کودک ها نمیبینم

سراغش را گرفتم من،نشان چاه را دادند
امیری چون علی بی یاور و تنها نمی بینم

مدینه،دست ها بسته، جماعت عهد بگسسته
به لبهای علی جز ذکر یا زهرا نمیبینم
*

شاعر مهمان

بابک تمیز

به اشتراک بگذارید...

true
true
true
true

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

- کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
- آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد