پایگاه اطلاع رسانی کانون سردفتران و دفتریاران| دفترخاطرات اسناد رسمی| خاطره جالب و زیبای امید حسن زاده، سردفتر اسناد رسمی سنندج هم خواندنی و قابل تامل است که باید زوج های جوان از آن پند بگیرند. این سردفتر اسناد رسمی در بیان این خاطره می گوید: بیشتر از بیست سال است که در لباس سردفتری اسناد رسمی خدمت میکنم. تمام این سالها با اتفاقات شیرین و تلخ گذشت تا به یک روز بسیار شیرین و به یادماندنی رسید.
چند هفته پیش یکی از دوستان قدیمی بنده که اتفاقا از چهره های شاخص شهر هم هستند، وارد دفترخانه شدند. بعد از احوالپرسی، سند ملکی را روی میز بنده گذاشتند و گفتند که تصمیم دارند سند را به نام همسرشان انتقال قطعی نمایند. مقدمات کار و استعلامات لازم را انجام دادیم و روز امضای سند رسید. اما فروشنده تنها آمده بود و خبری از خریدار نبود. فروشنده، گفت که تمایل دارد با بنده مشورتی داشته باشد. ایشان خواهش کرد که سند بدون حضور خریدار امضا شود تا خریدار در جریان این انتقال قرار نگیرد.
برایشان قوانین را به طور کامل توضیح دادم و متوجه شد که واقعا چاره ای جز حضور خریدار نیست. اما برایم جالب بود که دلیل این تقاضا چه بود؟
در جواب گفتند اگر همسرم متوجه شود که من قصد دارم خانه ای به نامشان انتقال دهم، بسیار ناراحت خواهد شد و قطعا این انتقال را نخواهند پذیرفت.
با تعجب پرسیدم مگر امکان دارد کسی از قبول انتقال چنین ملک باارزشی ناراحت شود؟ گفت: همسر من در واقع یک فرشته است. او در تمام چهل سال زندگی مشترک، با همه وجود در خدمت خانواده بود و هرگز هیچ توقعی نداشته است. هرگاه من خواسته ام به نشان قدردانی هدیه ای برای ایشان تهیه کنم، مانع شده و گفته است که محبت و عشقی که به من می دهید برای تمام عمرم کافیست.
به هر تقدیر، بنده از خانم خواهش کردم که به دفتر تشریف بیاورند. وقتی مفاد سند را حسب تکلیف قانونی برایشان تشریح کردم، با ناراحتی گفتند که هرگز نمی پذیرند. مدت بسیار زیادی بنده از ایشان خواهش کردم که به احترام همسرشان هم که شده این هدیه را بپذیرند که البته در نهایت و بعد از ساعت ها خواهش و اصرار، توانستم قانعشان کنم. خانم، همراه با امضای سند اشک می ریختند و برای من و همکارانم جملات بسیار زیبایی به یادگار گذاشتند: عشق، خریدنی و فروختنی نیست.
گاهی یک نگاه از روی محبت، چنان آرامشی به روح انسان میبخشد که آن آرامش و امنیت و حس خوشبختی را در هیچ جای دیگر دنیا و با هیچ رقمی نمیتوان پیدا یا خریداری کرد. من در تمام سالهای خدمتم چنین انسان نجیب و عاشقی ندیده بودم و آن روز یک بار دیگر، از نو به وسعت عشق و سخاوتمندی عاشق پی بردم و با خود زمزمه کردم که وقتی مخلوقی می تواند چنین سخاوتمندانه عشق بورزد، پس عشق خالق به بندگانش قطعا بیکران و بی انتهاست…
امید حسن زاده، سردفتر اسناد رسمی سنندج
یک پاسخ
با سلام
بنده معمولا” عادت ندارم دیدگاه یا نظزی را بنویسم ولی این خاطره و متن از بس احساسی و عاطفی بود که حیفم آمد که به این بانوی محترمه دست مریزاد نگویم