سالها رفت و ، اگر چه ماهری
باز حسـرت از برای مشتـری
از بس اینگونه نشستم در سکوت
چون کسی آید به دفتر از دری،
در عجب مانم که او از بهر چه
آمده اینجا به دستش ، بربری
پرسمش محضر چه کاری آمدی!؟
یا پنیری از سوپر! خواهی خری!
برگه ای در آورد از آستیـن
کار من باشـد بغل آهنگری
یک تعهد زود بنویس ای جوان
فرمالیته ست ومهم نیست این سری
طبق فرمایش نوشتم یک سند
دادمش خوانََد ، که خواندش سرسری
گفتمش خواندی اگر امضا بکن
یک مدل خواندی که گفتم از بری !
دادمش تحویل و بردش این سند
بدرقه اش کردم ورفت این مشتری
کار ما اینگونه سخت است ای عزیز گر چه سردفتر نشیند پشت میز
چندروزی رفت و برگشت این پدر بغض کرده ، آتشین ، کوبید در این سند را تو نوشتی ای فتی !؟
فسخ کن ، باطل نما ، هم بی اثر
فکر کردم معتمد هستی به ما
این چنین انداختییّّم در خطر
من شکایت می کنم از کار تو
هم پلُُُمپت میکنم هم دربدر
حرفهای دیگری زد مرد خوب
بی محابا گفت و بنشست او دَمرَ
کار ما اینگونه سخت است ای عزیز گر چه سردفتر نشیند پشت میز
گفتمش زینها زبانت باز دار
هرچه گفتی بود از خشم و فشار
چای وقند آوردمش گفتم بخور
از چه هستی خشمگین و بیقرار
من که گفتم متن را بهتر بخوان
از عواقب گفتم و از شرح کار
آنچه گفتی ، هست از ماها بدور
در هزاران یک نفر ناسازگار
کاتبان عدل از تهمت بریست
ماگلابیم و جُعََل ما را چه کار
معتمد بودیم و هستیم از کهن
اعتماد مردمان شد افتخار
کار ما اینگونه سخت است ای عزیز گر چه سردفتر نشیند پشت میز
دست مالیدش به ریش و هم سبیل
فکرکردم کارسـاز آمد دلیـل
گفت قربان ،می روم من دادگاه
حرف تو بهتر بفهمد یک وکیل
من نمی دانم چه می گویی آقا
می شوی در محکمه حتما ذلیل
ابتدائی خوان ،کجا شد باسواد
بی سوادم ، هم مریضم ، هم علیل
من نمی دانم چه بودش این سند
من که می سازم کلنگ وتیشه ، بیل
از تو خواهم خواست جبران ضرر
پیش قـاضی آر این ها را دلیل.
کار ما اینگونه سخت است ای عزیز گر چه سردفتر نشیند پشت میز
شعراز : وحید – امامقلی زاده افتخاریان سردفتر اسناد رسمی شماره یک عجب شیر